توهم واقعیت
- مترجم: فریال فرمانی
- (تعالی جوی مدرسه تعالی)
اثبات علمی اینکه همه چیز انرژی است و هیچ ماده فیزیکی وجود ندارد.
واقعیت صرفاً یک توهم است، هرچند که توهم بسیار پایداری است.
— آلبرت انیشتین
آنچه دانشمندان در مورد واقعیت جهان هستی کشف کردهاند، کشفی باورنکردنی و خارقالعاده است! این کشف به وضوح نشان میدهد که همه اجسام در بنیادیترین سطوح انرژی هستند و هیچ ماده فیزیکی وجود ندارد.
این نوشتار نگاهی کوتاه به یافتههای تکاندهندهای است که فیزیکدانان کوانتومی درباره واقعیت جهان کشف کردهاند. این یافتهها تمام باورهای ما را درباره زندگی و خودمان تغییر میدهند؛ درست مانند نظریه کوپرنیک که قرنها پیش دیدگاه ما را از منظومه شمسی برای همیشه تغییر داد. اگر همه مردم ماهیت انرژیایی جهان را درک کنند، سیاره ما یکشبه تغییر خواهد کرد.
در اوایل قرن بیستم، این فرضِ بی چون و چرا که جهانِ فیزیکی، واقعاً فیزیکی و مادی است، منجر به جستجوی علمی برای یافتن “ذره نقطهای” ابتدایی شد؛ ذرهای که تمام حیات بر روی آن ساخته شده است. دانشمندان با کشف این ذره میخواستند ثابت کنند این جهان واقعا از ماده تشکیل شده است. اما به محض اینکه دانشمندان شروع به درهم کوبیدن الکترونها و سایر ذرات بنیادین در شتابدهندههای عظیم کردند، متوجه شدند که این جهان به ظاهر مادی و فیزیکی اصلاً فیزیکی و مادی نیست و همه پدیدهها فقط انرژی هستند.
عجایب کوانتومی: شواهدی مبنی بر اینکه همه چیز انرژی است
تحقیقات دانشمندان کوانتوم نشان داده تصویر منظومه شمسی از الکترونها و پروتونها به عنوان ذرات کوچک، جامد و سیاره مانندی که در اطراف یک نوترون داخلی بزرگتر در یک اتم میچرخند، کاملاً اشتباه است. الکترونها، موآنها، تاونها، کوارکها و گلوئونها[1] هیچ ساختار درونی و اندازه فیزیکی ندارند. آنها از انرژی تشکیل شدهاند و بدون بُعد هستند.
با کشف دوگانگی موج-ذره مشخص شد الکترونها، آن ذرات با بار منفی هم در واقع ذره نیستند و همزمان میتوانند به صورت هم موج و هم ذره باشند. درواقع الکترونها بسته به نوع آزمایشی که روی آنها انجام میدهیم، به شکل متفاوت موج یا ذره ظاهر میشوند.
دانشمندان میتوانند شتاب یا موقعیت یک ذره بنیادین را بدانند، اما دانستن هر دو مشخصه به صورت همزمان امکانپذیر نیست؛ درست مثل پلیسی که با سرعت 150 مایل در ساعت در بزرگراه بین ایالتی به دنبال یک خودروست، اما نمیتواند آن را برای تعقیب و گریز پیدا کند. عادت عجیب دیگری که ذرات انرژیایی دارند این است که میتوانند همزمان در بیش از یک مکان باشند. این اصل که الکترونها و دیگر ذرات بنیادین میتوانند همزمان در صدها مکان باشند “اصل برهم نهی”[2] نامیده میشود. این امر تنها در صورتی امکانپذیر است که همه چیز در بنیادیترین سطوح انرژی باشد.
به نظر میرسد هرچه فیزیکدانان بیشتر کشف کنند، اوضاع برای کسانی که همچنان بر درک و حس خود از “واقعیتهای مادی و فیزیکی”، پافشاری میکنند، بدتر و بدتر میشود.
جالب است وقتی از انیشتین در اواخر عمرش پرسیدند که بزرگترین سؤال فیزیک که آرزو داشت قبل از مرگش پاسخ داده شود، چیست، او پاسخ داد: “خوشحال میشوم اگر بفهمم واقعاً یک الکترون چیست.” اکنون میدانیم که الکترون، در اساسیترین سطوح خود انرژی است.
واقعیت از آنچه ما یا بیشتر مردم فکر میکنند عجیبتر است. واقعیت این است که همه چیز انرژی است و انرژی همه چیز است.
اکنون 100 سال است که دانشمندان با پیامدهای تکاندهنده نظریه کوانتومی سروکار دارند. اما هنوز معمای حیات حل نشده است.
تصور ما از نفس یا ایگو هم هنوز همان تصور قدیمی است، در حالی که فیزیک کوانتومی حقایق شگفتانگیزی را درباره ماهیت انرژیایی حیات ارائه کرده که میتواند ذهن ما را از خرافات و محدودیتهای آن رها کند. دوگانگی موج-ذره، اساسا خودِ روش علمی را مورد تردید قرار میدهد. این دوگانگی نشان میدهد هیچ عینیت و جدایی میان دانشمند و آزمایشی که انجام میدهد، وجود ندارد.
آیا عینیت جام مقدس علم نیست؟ بله، هست. اما در سطوح زیر اتمی، هر نوع برهمکنش و مشاهده بر نتایج تجربی تأثیر میگذارد و حتی آن را تعیین میکند. این امر در نهایت هر نوع تلقی ما از جدایی و عینیت را نقش بر آب میکند.
من قصد ندارم به تفسیر کپنهاگ و تابع موج ذرات وارد شوم. اما به نظر میرسد که تفسیر کپنهاگ از مکانیک کوانتومی به صورت منطقی نشان میدهد که “واقعیت فیزیکی ” دنیایی که ما آن را میشناسیم – تنها در صورتی آشکار میشود که نوعی اندازهگیری یا مشاهده در سطح کلان هستی، صورت گیرد. در واقع مشاهده دانشمندان و همه ما انسانهای معمولیتر است که به پدیدهها، واقعیت عینی و فیزیکی میبخشد. به این معنی نهتنها همه پدیدههای جهان هستی انرژی است، بلکه آگاهی نیز نوعی انرژی است.
به عبارت دیگر، این امکان وجود دارد که تا زمانی که عاملی (مانند آگاهی انسان) دخالت نکند، ذرات در حالت موج انرژی باقی بمانند و هرگز در یک مکان به شکل ذره عمل نکنند. در نهایت، به نظر میرسد که واقعیت همانطور که ما آن را تجربه میکنیم، نتیجه تعامل آگاهی انسان با سطوح کوانتومی هستی است که امواج خالص انرژی هستند.
در فیلم ماتریکس مورفئوس از نئو در صحنه هنرهای رزمی میپرسد: ” فکر میکنی این هوایی که نفس میکشی، واقعی است؟ ” مورفئوس تلاش میکند به نئو بفهماند که هر چیزی که فکر میکند واقعی است فقط اطلاعاتی است که مغز دریافت کرده و به تصویری به نام واقعیت تبدیل کرده است. به طرز شگفتانگیزی، دانشمندان شروع به فکر کردن به همان شیوه مورفئوس کردهاند؛ درک این موضوع که انرژی همه چیز است و انرژی همان اطلاعات به معنای خالص آن است
تفسیر کپنهاگ تنها شاخصی نیست که واقعیت انرژیایی هستی را نشان میدهد. درهمتنیدگی[3] هم یکی دیگر از معماهای
هم یکی دیگر از معماهای عجیب فیزیک است که به این حقیقت اشاره میکند. هنگامی که ذرات برهمکنش میکنند، “درهم تنیده میشوند”، به این معنی که برای همیشه پس از تأثیرگذاری بر “چرخش” یکدیگر (که واقعاً حرکت چرخشی نیست، بلکه چیزی به نام تکانه زاویهای است)، توسط یک نیروی نادیدنی که در همه چیز نفوذ میکند به هم متصل میشوند.
گویی وقتی دو ذره همدیگر را میبوسند، تبدیل به دوست مادامالعمر هم میشوند. حالا حتی اگر این دو الکترون درهم تنیده از هم دور شوند، وقتی دانشمندان حالت چرخش یک الکترون را تغییر میدهند، وضعیت چرخش شریک آن در جهت مخالف نیز در پاسخ تغییر خواهد کرد؛ در هر زمان و به صورت آنی و حتی اگر یک میلیون سال نوری از هم فاصله داشته باشند. این تنها زمانی میتواند اتفاق بیفتد که همه چیز از نظر انرژی در سطحی به هم متصل باشد.
این بدان معناست که یا نظریه نسبیت خاص انیشتین و ممنوعیت آن از حرکت سریعتر از سرعت نور برای سیگنال حامل اطلاعات را باید نادیده بگیریم و بپذیریم که ذرات به نوعی محدودیت سرعت را میشکنند و فوراً در فواصل بسیار زیاد ارتباط برقرار میکنند، یا اینکه باور کنیم همه چیز انرژی است و به نوعی در سطح زیراتمی به هم متصل است.
مطالعات متعددی نشان داده که سلولهای زنده میتوانند فوراً در فواصل دور با هم ارتباط برقرار کنند. یکی از سادهترین آزمایشها روی دستهای از سلولهای جلبک انجام شد که در یک ظرف آزمایشگاهی رشد میکردند. پس از چند روز سلولها به دو دسته تقسیم شدند. یک دسته در ظرف اصلی باقی مانده و بقیه سلولها به آزمایشگاه دیگری منتقل شدند.
هنگامی که گروه اصلی سلولها توسط یک جریان ولتاژ پایین تحریک شد، گروه جدا شده از سلولها در آزمایشگاهی که مایلها دورتر بود هم تحریک شدند. آنها دقیقاً به همان روش، به همان میزان، دقیقاً در همان لحظهای که سلولهای تحریکشده به بار واکنش نشان داده بودند، واکنش نشان دادند. هنگامی که دسته جدا شده تحریک شدند، سلولهای تیم میزبان نیز فوراً واکنش نشان دادند.
چه اتفاقی روی زمین میافتد؟
اگر همه چیز از الکترونهای درهم تنیده گرفته تا اتمها و سلولهای زنده واقعاً به هم متصل شدهاند، این اتصال ممکن است کلید یک روش کاملاً جدید برای درک جهان باشد. وقتی باور میکنیم که همه چیز انرژی است، ناگهان بسیاری از معماها قابل درک میشوند.
تاکنون، جستجو به دنبال وسیلهای برای تبادل اطلاعات میان اجزای هستی، دانشمندان را به تعقیب و گریزی سوق داده است که نظریههای گردابها و امواج، پیچشهای فضا-زمان، ابررشتهها و فوم کوانتومی[4] را به وجود آورده است. حتی مفهوم باستانی “اتر” به عنوان پاسخی ممکن به درهم تنیدگی نیز احیا شده است. اما سادهترین و ظریفترین نظریهها ما را مستقیماً به این ایده برمیگردانند که همه چیز در واقع انرژی و اطلاعات است.
سر راجر پنروز[5]، فیزیکدان و ریاضیدان مشهور انگلیسی، نظریهای را ارائه میدهد که در سطح مقیاس پلانک (یک مقیاس غیرقابل تصور کوچک و غیرقابل تصور انرژی که در آن حتی نظریه میدان کوانتومی نیز شکسته میشود) کل جهان در واقع اطلاعات خالص و به صورت انتزاعی است.
اطلاعات در اینجا به معنای معمول کلمه نیست. پنروز در مورد کلمات یا کد باینری (صفر و یک) صحبت نمیکند. این امواج الکترومغناطیسی حامل تصاویر یا سایر سیگنالهای الکترونیکی نیستند. امواج مایکروویو در مقایسه با مقیاس پلانک غولپیکر به شمار میروند. در عوض پنروز معتقد است مقیاس پلانک قلمرو انتزاعی ایدهآلهایی است که افلاطون از آن صحبت کرد: بستر ناملموسی از انسجام مطلق و هندسه ریاضی که جهان فیزیکی از آن شکل میگیرد
دکتر استوارت هامروف[6]، متخصص بیهوشی و کارشناس مطالعات هوشیاری، استاد دانشگاه آریزونا، و یکی از نویسندگان مقالات متعدد با پنروز، میگوید: “ما واقعاً نمیدانیم پاسخ درست در این مرحله چیست، جز اینکه بگوییم که در این مقیاس نوعی بینظمی وجود دارد. آنچه پنروز میگوید این است که این اطلاعات افلاطونی، غیر محلی یا هولوگرافیک و جاسازی شده است، به طوری که همه اطلاعات در همه جا، وجود دارد.” این امر مستلزم آن است که همه چیز در سطحی انرژیایی باشد
فیزیکدان نظری آمریکایی دیوید بوهم همچنین مدلی را ارائه داده که در آن کل جهان و هر ذره در آن شامل یک “نظم واضح” است که از اطلاعات فعالی که به صورت هولوگرافیک (به معنای انرژی) در یک “ترتیب ضمنی” موجود است، تشکیل میشود. به این معنی که هر پدیده حاوی اطلاعات پدیدههای دیگر است. به معنایی دیگر اطلاعات کل جهان به صورت هولوگرافیک و انرژی در هر سلول وجود دارد.
همانطور که اروین شرودینگر فیزیکدان نظری معروف اتریشی می گوید: “آنچه ما به عنوان اجسام و نیروهای مادی مشاهده میکنیم چیزی نیست جز اشکال و تغییرات در ساختار فضا. ذرات فقط ظاهری هستند.”
شبها ساعتها در رختخواب دراز میکشیدم و به این فکر میکردم که چگونه دستان و بالشت من، کاشیهای پارکت روی زمین اتاق خوابم، و هوای تند شبانهای که بر بدنم میپیچد، همه بجز اطلاعات ناملموس و پرانرژی نیست. چطور ممکن بود؟ دیوانگی است! منظورم این است که بیخیال. این چیزها واقعی است.
اما واقعیت چیست؟ چگونه آن را تعریف کنیم؟ البته ما به عنوان موجودات فیزیکی – یا بهتر بگویم – به عنوان موجودات ظاهراً فیزیکی، واقعیت را با اصطلاحات فیزیکی تعریف میکنیم. اما با توجه به شواهد علمی اجتنابناپذیری که اکنون جمعآوری کردهایم مبنی بر اینکه همه چیز در بنیادیترین سطوح انرژی است، به نظر میرسد این دنیا (و همه افراد در آن) اصلاً فیزیکی نیستند.
فرقی نمیکند که آن را نظم مستلزم یا توضیحی آشکار، “بینظمی در ساختار فضا”، اطلاعات مقیاس پلانک یا آرمانهای افلاطونی بنامیم. انرژیهای نامرئی، ناملموس و غیرقابل درک در بنیان جهان نهفتهاند و به هم متصل میشوند و در تمام حیات نفوذ میکنند و به صورت حیات آشکار میشوند و این انرژی ها به بهترین شکل به عنوان خود اطلاعات یا هوش یا آگاهی درک میشوند.
همانطور که سوامی موکتاندا میگوید: خود، شیوا، فوق العاده خالص و مستقل است و شما می توانید آن را دائماً در ذهن خود تجربه کنید. با حواس قابل درک نیست، زیرا باعث عملکرد حواس میشود. ذهن نمیتواند آن را درک کند، زیرا ذهن را به تفکر وا میدارد. با این حال، خود را میتوان شناخت، و برای شناخت آن نیازی به کمک ذهن یا حواس نداریم
در پایان، ماده و انرژی، اطلاعات و آگاهی فقط راه های متفاوتی برای نگاه کردن به یک چیز هستند. و اگر تجربه عارفانی را در نظر بگیریم که به طور مستقیم دریافتهاند و آموختهاند که همه چیز انرژی است و آگاهی یکپارچه آفرینش برای هزاران سال ادامهدار بوده، میتوانیم کلمه “خود” را نیز به این ترکیب قابل تعویض اضافه کنیم:
خود = هوش = اطلاعات = انرژی = جرم = زندگی = خدا = روح = آگاهی
همش همین است و این همه یک چیز است و همه چیز انرژی است
تمرین: تعریف مجدد واقعیت
وقتی در حال رانندگی هستم یا شبها در رختخواب بیدار دراز میکشم، به جای اینکه همان نگرانیهای ایگوی خسته قدیمی را از بین ببرم، آگاهانه دنده را عوض میکنم و به چیزهای بزرگتر فکر میکنم. این یک راه عالی برای شروع حرکت به سوی یک آگاهی گسترش یافته و همسویی با واقعیت است که واقعاً هست، که البته انرژی هولوگرافیک است
در این مورد حقایق زیادی برای تأمل وجود دارد. یادداشت بردارید. وقتی زمانی برای استراحت دارید به اینها فکر کنید. در اینجا چند موضوع برای آغاز وجود دارد
شما در تمام زندگی خود هرگز چیزی را لمس نکردهاید. دافعه الکترون بین نوک انگشتان شما و دست شخص دیگر یا یک تکه لباس یا برس مو، لمس هر چیز دیگری را غیرممکن میکند. به علاوه، در سطح زیراتمی، همه چیز انرژی است و به هر حال هیچ چیز واقعاً ملموس نیست
- چه چیزی به شما احساس لمس میدهد؟
- چرا ما دنیا را ملموس میبینیم، اگر ملموس نیست؟ چه طور ممکن است؟
- چه چیزی، یک پدیده را “واقعی” می کند؟ منظور از این کلمه چیست؟
- آیا جهان “واقعی” است اگر “فیزیکی” نباشد؟
- چه نیرو یا رسانهای احتمالاً میتواند ظاهرا چیزهای ملموسی را ایجاد کند و از آنها حمایت کند که جزو ظواهر صرف هستند؟
[1] .Electrons, muons, tauons, quarks, and gluons
[3] .Entanglement
[4] . vortices and waves theories, space-time twists, superstrings, and quantum foam.
[5] .Sir Roger Penrose
[6] .Dr. Stuart Hameroff
مترجم:
فریال فرمانی
دارای دکتری تخصصی مدیریت تحقیق در عملیات از دانشگاه فردوسی مشهد، مدرس دانشگاه، کوچ توسعه فردی و سازمانی، دارای مدرک بینالمللی کوچینگ، دارای مدرک بین المللی MBTI (شخصیت شناسی) ، مترجم کتاب عادات هوش هیجانی اثر دکتر بردبری
دیدگاهتان را بنویسید