عشق و هنر عشق ورزیدن
گمشده ای که بودنش به زندگی مشترک شما گرما می بخشد، و تنها از طریق شرکت در دوره طلایی «هنر عشق ورزیدن» پیدا می شود. گمشده ی شما «عشق» است؛ و عشق همهی آن چیزی است که برای تداوم زندگی زناشویی و احساس ژرف خوشبختی به آن نیاز دارید.
یک قصه بیش نیست غمِ عشق و وین عجب / کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
حافظ
حافظ
فهرست مطالب:(با کلیک بر روی هرعنوان به مطالب بیشتر هدایت شوید)
عشق چیست و چرا گمشدهی اغلب افراد در زندگی مشترکشان است؟
شاید شما نتوانید پاسخ این پرسشها را به زبان علمی بدهید، امّا یک حقیقت را خوب می دانید، چون با پوست و گوشتتان آن را لمس کرده اید؛ اینکه خلاء عشق در رابطه زناشویی چگونه این رابطه را سرد، بی روح، کسل کننده و ناخوشایند میسازد. مشکلاتی که اگر راهحلی برای آنها پیدا نشود، بنیان زندگی مشترک را از هم میپاشد و در نهایت به اتّفاق دردناک و غم انگیزی میانجامد که نامش «جدایی» است.
شاید جدایی از همسر و همسفر آخر خط زندگیمان نباشد؛ امّا زخم عمیقی که به روح و روان ما میزند، اغلب تا مدّتها و گاه تا پایان زندگی التیام نمییابد.
پیوند عاشقانهی دو قلب، ثروت بزرگی خلق میکند که خلاءهای درونی دو طرف را پر میکند و از آنها افرادی دارایه معنای واقعی کلمه میسازد. جدایی چنان فقر عظیمی است که گاه دو طرف را از درون تهی میسازد و چه احساس بدی به آدم میدهد این فقر درونی!
امّا پرسش بزرگ این است که عشق چیست و چگونه شکل میگیرد؟ به جرأت میتوان گفت که اغلب افراد پاسخ روشنی برای این پرسش ها ندارند. به بیان دیگر، چیزی درباره عشق و چگونگی شکلگیری آن نمیدانند؛ ای کاش که مشکل همین بود!
امّا مشکل بسیار بزرگتر از این است: اغلب افراد درکی بیربط و کجومعوج از عشق و شیوهی شکلگیری آن دارند، و زندگی مشترکشان را بر پایهی چنین درکی بنا میکنند؛ این شبیه خشت زدن بر روی آب است!
مردم، و بویژه جوانان، عموماً این گونه فکر میکنند که عشق همان احساس کشش متقابل و همان انگیزهای است که در آغاز پیوند زناشویی شکل میگیرد و برخی تا آنجا پیش میروند که این احساس را «عشق رمانتیک» مینامند، از آن نوع عشقها که در رمانها و دیگر داستانهای عاشقانهی قرن نوزدهم اروپا دیده میشود. بدون شک این احساس ارزشمند و خاطره انگیز است و گاه خاطرههای آن برای همیشه در ذهن انسان حک میشود. امّا این عشق نیست! زیرا جنس و درون مایهی این احساس تا 80 درصد «کشش جنسی» است. طنز داستان این است که خیلی از به اصطلاح عشاق جوان بهویژه دوشیزگان یا بانوانی که قصد ازدواج دوباره دارند، از شریک خود میخواهند که عشقشان پاک و از هر نوع شائبهی جنسی مبرّا باشد.
شاید جدایی از همسر و همسفر آخر خط زندگیمان نباشد؛ امّا زخم عمیقی که به روح و روان ما میزند، اغلب تا مدّتها و گاه تا پایان زندگی التیام نمییابد.
پیوند عاشقانهی دو قلب، ثروت بزرگی خلق میکند که خلاءهای درونی دو طرف را پر میکند و از آنها افرادی دارایه معنای واقعی کلمه میسازد. جدایی چنان فقر عظیمی است که گاه دو طرف را از درون تهی میسازد و چه احساس بدی به آدم میدهد این فقر درونی!
امّا پرسش بزرگ این است که عشق چیست و چگونه شکل میگیرد؟ به جرأت میتوان گفت که اغلب افراد پاسخ روشنی برای این پرسش ها ندارند. به بیان دیگر، چیزی درباره عشق و چگونگی شکلگیری آن نمیدانند؛ ای کاش که مشکل همین بود!
امّا مشکل بسیار بزرگتر از این است: اغلب افراد درکی بیربط و کجومعوج از عشق و شیوهی شکلگیری آن دارند، و زندگی مشترکشان را بر پایهی چنین درکی بنا میکنند؛ این شبیه خشت زدن بر روی آب است!
مردم، و بویژه جوانان، عموماً این گونه فکر میکنند که عشق همان احساس کشش متقابل و همان انگیزهای است که در آغاز پیوند زناشویی شکل میگیرد و برخی تا آنجا پیش میروند که این احساس را «عشق رمانتیک» مینامند، از آن نوع عشقها که در رمانها و دیگر داستانهای عاشقانهی قرن نوزدهم اروپا دیده میشود. بدون شک این احساس ارزشمند و خاطره انگیز است و گاه خاطرههای آن برای همیشه در ذهن انسان حک میشود. امّا این عشق نیست! زیرا جنس و درون مایهی این احساس تا 80 درصد «کشش جنسی» است. طنز داستان این است که خیلی از به اصطلاح عشاق جوان بهویژه دوشیزگان یا بانوانی که قصد ازدواج دوباره دارند، از شریک خود میخواهند که عشقشان پاک و از هر نوع شائبهی جنسی مبرّا باشد.
این عین سادگی است که اغلب به اعتمادهای بیجا و مشکلساز تبدیل میشود. 20درصد باقیماندهی این کشش همان انگیزه از تمایل غریزی انسان به کشف جنس مخالف تشکیل میشود. احساس تنها دو طرف یا یکی از آنها هم میتواند در تقویت این احساس موثر باشد.
احساس کششی که از ترکیب جاذبه جنسی و نیاز به کشف (= شناختی) جنس مخالف پدید میآید، احساسی گذرا است. احساسی که بنا بر یافتههای علمی بین شش ماه تا حد اکثر سه سال عمر میکند و پس از این مدت به کلی محو میشود. محو شدن این احساس دو دلیل اصلی دارد، نخست آنکه جذّابیت جنسی به مرور زمان و به علت تکرار یکنواخت و خالی از خلاقیت طرفین از میان میرود و به یک امر عادی، که چنگی به دل نمیزند، تبدیل میشود! دیگر اینکه زوجها پس از مدت کوتاهی احساس میکنند که یکدیگر را کامل شناختهاند، این احساس آنها را به افرادی عادی و حتی تکراری برای هم تبدیل میکند.
نتیجهی تکراری شدن هم معلوم است: سرد شدن رابطه و ملال! چیزهایی که جاذبهی شدید آغازین را به دافعه بدل میکند! بزرگتر نمودن احساس و هیجان روزهای شروع آثار و عواقب بسیار سویی دارد. نخست اینکه دو شریک را نسبت به یکدیگر مشکوک و بدبین میکند، آخر چطور آن همه عشقی که روزهای اوّل به من نشون میداد، به این زودی از بین برود؟ معلومه که از همون اوّل دروغ گفته و می خواسته از من (و یا خانوادهام) سوء استفاده کند من احمق رو بگو که چقدر ساده بودم!
با سرد شدن آن احساس این گونه خود گوییهای تحقیرکننده همراه با احساس پشیمانی از انتخاب شریک نامناسب، و به خصومت مشترک دو شریک تبدیل میشود! امّا این آخر داستان نیست. دو همسر یا دست کم یکی از آنها دچار سوءظن به دیگری میشود. “نکنه روزایی واقعاً منو می خواسته و حالا نمیخواد؟ دلیلش چی میتونه باشه؟”. “نکنه سروکلهی یکی دیگه پیدا شد و دل اونو برده؟”. این شک و تردید همانند خوره به جان یک یا هر دو طرف میافتد و رابطهی زناشویی گرم دیروزشان، حالا میشود جهنّم، چیزی مانند تلقی فیلسوف انگلیسی معاصر از دیگری. او میگفت: «دیگری یعنی جهنّم!»
احساس شک و تردید نسبت به صداقت یکدیگر، که اعتماد دو شریک نسب به هم را سلب میکند، همراه با دافعهی ناشی از عادی و تکرار شدن شریک زندگی، کم کم آتش اختلاف بین آنها را روشن میکند و گاه تا آنجا پیش میرود که کلّ رابطه شان خاکستری میشود.
گذشته از تعریف و درک نادرست عشق، اغلب افراد به این باورند که عشق آمدنی است و آمدن آن به شانس و اقبال بستگی دارد و به خاطر این باور، اغلب افراد چشم به راه آمدن معشوق میمانند و برای او چه خیالها که نمیبافند. درحالیکه عشق آمدنی نیست، عشق “ساختنی” است. به این معنا که دو طرف باید بتوانند آن را ایجاد کنند و ساختن، نیاز به دانش و مهارت دارد. به عنوان یک قاعده، هرچه چیزی که میخواهیم بسازیم “پیچیدهتر” باشد، نیاز به دانش و توانش بیشتری دارد و عشق یکی از پیچیدهترین چیزها از روابط انسانها است.
بدیهی است افرادی که عشق را آمدنی و حاصل تلاقی دو نگاه در باران، جنگل، پارتی، یا گوشهی دنج یک کافیشاپ میدانند، هیچکاری برای یادگیری آنچه که این روزها “علم و هنر عشق ورزیدن” نامیده میشود، انجام نمیدهند.
احساس کششی که از ترکیب جاذبه جنسی و نیاز به کشف (= شناختی) جنس مخالف پدید میآید، احساسی گذرا است. احساسی که بنا بر یافتههای علمی بین شش ماه تا حد اکثر سه سال عمر میکند و پس از این مدت به کلی محو میشود. محو شدن این احساس دو دلیل اصلی دارد، نخست آنکه جذّابیت جنسی به مرور زمان و به علت تکرار یکنواخت و خالی از خلاقیت طرفین از میان میرود و به یک امر عادی، که چنگی به دل نمیزند، تبدیل میشود! دیگر اینکه زوجها پس از مدت کوتاهی احساس میکنند که یکدیگر را کامل شناختهاند، این احساس آنها را به افرادی عادی و حتی تکراری برای هم تبدیل میکند.
نتیجهی تکراری شدن هم معلوم است: سرد شدن رابطه و ملال! چیزهایی که جاذبهی شدید آغازین را به دافعه بدل میکند! بزرگتر نمودن احساس و هیجان روزهای شروع آثار و عواقب بسیار سویی دارد. نخست اینکه دو شریک را نسبت به یکدیگر مشکوک و بدبین میکند، آخر چطور آن همه عشقی که روزهای اوّل به من نشون میداد، به این زودی از بین برود؟ معلومه که از همون اوّل دروغ گفته و می خواسته از من (و یا خانوادهام) سوء استفاده کند من احمق رو بگو که چقدر ساده بودم!
با سرد شدن آن احساس این گونه خود گوییهای تحقیرکننده همراه با احساس پشیمانی از انتخاب شریک نامناسب، و به خصومت مشترک دو شریک تبدیل میشود! امّا این آخر داستان نیست. دو همسر یا دست کم یکی از آنها دچار سوءظن به دیگری میشود. “نکنه روزایی واقعاً منو می خواسته و حالا نمیخواد؟ دلیلش چی میتونه باشه؟”. “نکنه سروکلهی یکی دیگه پیدا شد و دل اونو برده؟”. این شک و تردید همانند خوره به جان یک یا هر دو طرف میافتد و رابطهی زناشویی گرم دیروزشان، حالا میشود جهنّم، چیزی مانند تلقی فیلسوف انگلیسی معاصر از دیگری. او میگفت: «دیگری یعنی جهنّم!»
احساس شک و تردید نسبت به صداقت یکدیگر، که اعتماد دو شریک نسب به هم را سلب میکند، همراه با دافعهی ناشی از عادی و تکرار شدن شریک زندگی، کم کم آتش اختلاف بین آنها را روشن میکند و گاه تا آنجا پیش میرود که کلّ رابطه شان خاکستری میشود.
گذشته از تعریف و درک نادرست عشق، اغلب افراد به این باورند که عشق آمدنی است و آمدن آن به شانس و اقبال بستگی دارد و به خاطر این باور، اغلب افراد چشم به راه آمدن معشوق میمانند و برای او چه خیالها که نمیبافند. درحالیکه عشق آمدنی نیست، عشق “ساختنی” است. به این معنا که دو طرف باید بتوانند آن را ایجاد کنند و ساختن، نیاز به دانش و مهارت دارد. به عنوان یک قاعده، هرچه چیزی که میخواهیم بسازیم “پیچیدهتر” باشد، نیاز به دانش و توانش بیشتری دارد و عشق یکی از پیچیدهترین چیزها از روابط انسانها است.
بدیهی است افرادی که عشق را آمدنی و حاصل تلاقی دو نگاه در باران، جنگل، پارتی، یا گوشهی دنج یک کافیشاپ میدانند، هیچکاری برای یادگیری آنچه که این روزها “علم و هنر عشق ورزیدن” نامیده میشود، انجام نمیدهند.
اگر زوجهای جوان از ماهیت عشق حقیقی و نحوهی شکلگیری آن آگاه بودند و از پیش علم و هنر عشقورزیدن را میآموختند، پیش از آنکه احساس کشش آغازین از بین برود، فرآیند پیریزی عشقشان را شروع میکردند و به این ترتیب، مجالی به سرد شدن رابطهی زناشوییشان نمیدادند و ماجراهایی که گفتیم اتفاق نمیافتاد.
پیش نیازهای فکری و روحی روانی عشق
افزون بر مواردی که در بالا به آنها پرداخته شد، عشق ورزیدن پیشنیازهای مهم و حساس دیگری از جنبهی فکری و روانی هم دارد. پیش نیاز فکری عشقآفرینی و عشقورزی این است که فرد به بلوغ فکری رسیده باشد. همان گونه که میدانید روانشناسی تحلیل روابط متقابل، که یکی از مکتبهای مطرح در روانشناسی امروز به شمار میآید، بر این دیدگاه تاکید و پیشنهاد میکند که شخصیت هر انسان از سه جزء متفاوت ساخته میشود که عبارتند از: کودک درون، والد درون و بالغ درون.
افراد بزرگسال خواهناخواه دو جزء اول شخصیت، یعنی کودک و والد درون را که از گذشته و دوران کودکی و نوجوانی فرد میآیند را در خود دارند، امّا هیچ دلیلی وجود ندارد که بالغ درونشان نیز شکل گرفته باشد. بالغ درون در بزرگسالی شکل میگیرد، البته به شرط اینکه فرد به گونهای آگاهانه روی پرورش آن کار کند. امّا واقعیت این است که این امر در اغلب موارد اتفاق نمیافتد و افراد در حالی بزرگسال و آمادهی ازدواج میشوند که بهرهای از بلوغ فکری ندارد. در این حال، آنها تبدیل به بزرگسالانی میشوند که در کودکی ماندهاند! درحالیکه بالغ درون ما از پختگی “عقل” ما حکایت دارد، کودک درونیمان نشان احساس یا “دل” است.
فردی که به رشد و بلوغ عقلی لازم نرسیده باشد، سرشار از احساسهای کودکانه و خام است. همین احساسها هستند که او را به پیش برد، انتخابها و رفتارهای او را شکل میدهند. از همین جا شما میتوانید ادامه و نتیجهی داستان را حدس بزنید.
دو فردی که هر دو در کودکی مانده اند و یکدیگر را بر پایهی احساسهای کودکانه و خامشان به همسری بر میگرینند، انتخابشان عاقلانه نیست. انتخابی که عاقلانه نباشد، در ادبیات علمی تصمیمگیری یک انتخاب غیر هوشمندانه (غیر عاقلانه) نادیده میشود. اینها انتخابهایی هستند که خیلی زود به پشیمانی و افسوس میانجامند.
دیگر نیاز فوقالعاده کلیدی پیوند عاشقانه، جنبهی روحی و روانی دارد. مسالهی مهم از این جنبه آن است که عشقآفرینی و عشقورزیدن نیازمند غنای عاطفی و روانی است. در توضیح مطلب باید خاطرنشان کنیم که انسان موجودی چهار بندی است، این بعدها عبارتند از: جسم، روان”که همان ذهن است”، روح که از دنیای ماورایی میآید و به انسان بعد روحانی و معنوی میدهد، و بعد اجتماعی که از نیاز انسان به روابط اجتماعی حکایت دارد. از این میان، نکتهی شایان یادآوری آن است که روان انسان شباهت زیادی به جسم وی دارد. جسم، برای آنکه سالم باشد و در عین حال رشد کند، نیازهای گوناگونی دارد که از آب و هوا تا غذا، سرپناه و پوشاک را شامل میشوند. هر گاه این نیازها به موقع و با کیفیت لازم تامین نشوند، جسم انسان نحیف و بیمار میشود، تا جایی که ممکن است به مرگ او منتهی شود.
همانند جسم، روان انسان نیز برای آنکه سالم باشد و در تمام طول زندگی “رشد” کند نیازهایی دارد که به “نیازهای روانی” شهرت دارد و اگر به موقع و با کیفیت تامین شوند، روان انسان ضعیف و بیمار میشود و از رشد باز میماند. (به راحتی میتوان نشان داد که در صورت عدم رشد روانی، انسان به یک حیوان تبدیل میشود و اغلب افراد این را نمیدانند).
به باور روانشناسان، بخش بزرگی از نیازهای روانی ما (شامل نیاز به امنیت و آرامش، نیاز به محبّت و تعلق، نیاز به تایید و احترام) باید در کودکی برآورده شوند. در این صورت، زمانی که پا به دوران جوانی میگذاریم، از این نیازها سر شاریم و فرصت داریم که به آنچه اصطلاحاً “فرا نیازها”یمان نامیده میشوند، بپردازیم.
به باور آبراهام مزلو، روانشناس آمریکایی در سدهی بیستم، انسان یک فرا نیاز کلّی دارد به نام “خود شکوفایی” که خود از سه فرانیاز جرئی تشکیل میشود:
1) نیاز به معنویت، 2) نیاز به معرفت آگاهی و دانش، 3) نیاز به زیبایی شناسی.
البته در مطالعات اخیر روانشناسان مشخص شد که انسان یک فرا نیاز جزیی دیگر به نام (نیازهای والدی)، یعنی نیاز به دیده شدن هم دارد که در راس سه فرانیاز پیش گفته قرار میگیرند.
واقعیت گسترده امّا این است که اغلب افراد در حالی به دوران جوانی و بزرگسالی پا میگذارند که نیازهای درونی آنها در کودکی ارضا نشده است. نتیجهی طبیعی این امر آن است که از این گونه افراد کم یا بیش از انواع کمبودهای عاطفی درونی رنج می برند و علاوه بر آن در دوران کودکی و نوجوانیشان زخمهای روانی بسیاری خوردهاند. کارل یونگ، روانشناس سوئیسی، که عقیده داشت که این کمبودها و زخمها به “عقده” تبدیل میشوند و مشکل از همین جا سرچشمه میگیرد، چه مشکلی؟
یونگ میگفت که افراد معمولاً نسبت به عقدههایشان آگاهی ندارند. این ناآگاهی باعث میشود که عقدهها رفتاری غاصبانه در پیش گیرند و تمام وجود وی را به کنترل خود در آورند.
افراد بزرگسال خواهناخواه دو جزء اول شخصیت، یعنی کودک و والد درون را که از گذشته و دوران کودکی و نوجوانی فرد میآیند را در خود دارند، امّا هیچ دلیلی وجود ندارد که بالغ درونشان نیز شکل گرفته باشد. بالغ درون در بزرگسالی شکل میگیرد، البته به شرط اینکه فرد به گونهای آگاهانه روی پرورش آن کار کند. امّا واقعیت این است که این امر در اغلب موارد اتفاق نمیافتد و افراد در حالی بزرگسال و آمادهی ازدواج میشوند که بهرهای از بلوغ فکری ندارد. در این حال، آنها تبدیل به بزرگسالانی میشوند که در کودکی ماندهاند! درحالیکه بالغ درون ما از پختگی “عقل” ما حکایت دارد، کودک درونیمان نشان احساس یا “دل” است.
فردی که به رشد و بلوغ عقلی لازم نرسیده باشد، سرشار از احساسهای کودکانه و خام است. همین احساسها هستند که او را به پیش برد، انتخابها و رفتارهای او را شکل میدهند. از همین جا شما میتوانید ادامه و نتیجهی داستان را حدس بزنید.
دو فردی که هر دو در کودکی مانده اند و یکدیگر را بر پایهی احساسهای کودکانه و خامشان به همسری بر میگرینند، انتخابشان عاقلانه نیست. انتخابی که عاقلانه نباشد، در ادبیات علمی تصمیمگیری یک انتخاب غیر هوشمندانه (غیر عاقلانه) نادیده میشود. اینها انتخابهایی هستند که خیلی زود به پشیمانی و افسوس میانجامند.
دیگر نیاز فوقالعاده کلیدی پیوند عاشقانه، جنبهی روحی و روانی دارد. مسالهی مهم از این جنبه آن است که عشقآفرینی و عشقورزیدن نیازمند غنای عاطفی و روانی است. در توضیح مطلب باید خاطرنشان کنیم که انسان موجودی چهار بندی است، این بعدها عبارتند از: جسم، روان”که همان ذهن است”، روح که از دنیای ماورایی میآید و به انسان بعد روحانی و معنوی میدهد، و بعد اجتماعی که از نیاز انسان به روابط اجتماعی حکایت دارد. از این میان، نکتهی شایان یادآوری آن است که روان انسان شباهت زیادی به جسم وی دارد. جسم، برای آنکه سالم باشد و در عین حال رشد کند، نیازهای گوناگونی دارد که از آب و هوا تا غذا، سرپناه و پوشاک را شامل میشوند. هر گاه این نیازها به موقع و با کیفیت لازم تامین نشوند، جسم انسان نحیف و بیمار میشود، تا جایی که ممکن است به مرگ او منتهی شود.
همانند جسم، روان انسان نیز برای آنکه سالم باشد و در تمام طول زندگی “رشد” کند نیازهایی دارد که به “نیازهای روانی” شهرت دارد و اگر به موقع و با کیفیت تامین شوند، روان انسان ضعیف و بیمار میشود و از رشد باز میماند. (به راحتی میتوان نشان داد که در صورت عدم رشد روانی، انسان به یک حیوان تبدیل میشود و اغلب افراد این را نمیدانند).
به باور روانشناسان، بخش بزرگی از نیازهای روانی ما (شامل نیاز به امنیت و آرامش، نیاز به محبّت و تعلق، نیاز به تایید و احترام) باید در کودکی برآورده شوند. در این صورت، زمانی که پا به دوران جوانی میگذاریم، از این نیازها سر شاریم و فرصت داریم که به آنچه اصطلاحاً “فرا نیازها”یمان نامیده میشوند، بپردازیم.
به باور آبراهام مزلو، روانشناس آمریکایی در سدهی بیستم، انسان یک فرا نیاز کلّی دارد به نام “خود شکوفایی” که خود از سه فرانیاز جرئی تشکیل میشود:
1) نیاز به معنویت، 2) نیاز به معرفت آگاهی و دانش، 3) نیاز به زیبایی شناسی.
البته در مطالعات اخیر روانشناسان مشخص شد که انسان یک فرا نیاز جزیی دیگر به نام (نیازهای والدی)، یعنی نیاز به دیده شدن هم دارد که در راس سه فرانیاز پیش گفته قرار میگیرند.
واقعیت گسترده امّا این است که اغلب افراد در حالی به دوران جوانی و بزرگسالی پا میگذارند که نیازهای درونی آنها در کودکی ارضا نشده است. نتیجهی طبیعی این امر آن است که از این گونه افراد کم یا بیش از انواع کمبودهای عاطفی درونی رنج می برند و علاوه بر آن در دوران کودکی و نوجوانیشان زخمهای روانی بسیاری خوردهاند. کارل یونگ، روانشناس سوئیسی، که عقیده داشت که این کمبودها و زخمها به “عقده” تبدیل میشوند و مشکل از همین جا سرچشمه میگیرد، چه مشکلی؟
یونگ میگفت که افراد معمولاً نسبت به عقدههایشان آگاهی ندارند. این ناآگاهی باعث میشود که عقدهها رفتاری غاصبانه در پیش گیرند و تمام وجود وی را به کنترل خود در آورند.
نتیجه؟
نتیجه این است که افراد در حالی به دنبال شریک زندگی میگردند که در اسارت عقدههایشان هستند. برای آنکه بفهمید عقدهها چگونه معشوق هر فرد را انتخاب میکند، خودآگاه وی نقشی در این زمینه ندارد. دو فرد را در نظر بگیرید که یکی از آنها عقدهی محبّت دارد (مهر طلب است) و دیگری عقدهی تایید و تحسین و احترام!
فردی که درگیر عقدهی محبت است – در این جا یک زن – به طور ناخودآگاه به سمت مردی کشیده میشود که رفتاری محبت آمیز دارد. فردی که عقدهی تایید و تحسین و احترام دارد – در این جا یک مرد- به شکلی ناخودآگاه به سوی زنی کشیده میشود که میتواند وی را به خاطر ویژگیها یا قابلیتها و موفقیتهایش پیوسته بستاید. بدیهی است همه آنها این کشش دو سویه را عشق خواهند نامیده و با قاطعیت تمام مدعی خواهند شد که معشوقشان را خود آگاهانه برگزیدهاند.
در این مثال، اگر دلیل علاقهی زن را به مرد بپرسید، خواهد گفت: “میدونید خیلی مهربونه” و هر گاه همین سئوال را از او بپرسید در پاسخ شما خواهد گفت: “میدونید؟ راستش خوب منو درک میکنه!” این خانم / آقای به اصطلاح عاشق و شیفته در حالی با یکدیگر ازدواج میکنند که در ناخود آگاهشان فکر میکند که شریکشان عقدههای آنها را درمان و زخمهای درونیشان را التیام بخشد. امّا نه تنها این اتفاق نمیافتد، بلکه به گفتهی یونگ، حوادث تلخ دوران کودکی هر یک، باز تولید میشوند.
چرا این اتفاق نمیافتد؟ زیرا درمان عقدهها و زخمهای درونی افراد عمدتاً در تخصص روانشناسان و روانپزشکان است، هر گاه مدت زیادی هم به درازا میکشد. و اما مگر چند درصد افراد یک جامعه، روانشناس یا روانپزشک هستند؟
وقتی افراد در چارچوب روابطزناشوییشان که در آغاز بسیار گرم بوده به آنچه که ناخودآگاه از شریک زندگیشان توقع دارند نرسند، سرخورده، ناامید و از انتخابشان پشیمان میشوند. نتیجهی این وضعیت سرد شدن روابط زناشویی و شک و تردید فرسایندهای است که نسبت به یکدیگر پیدا میکنند، باقی داستان را خودتان میتوانید حدس بزنید.
ما اینگونه ازدواجها را “ازدواج بد” مینامیم…!
اگر عشق را یک نهال تصور کنید، ازدواجهای بد به زمینهایی بایر یا سنگی و صخرهای میمانند که این نهال در آنها سبز نمیشود. در مدرسه تعالی راه آوران رشد، تا کنون 10 نوع ازدواج بد را شناسایی و مشخص نمودهایم که در دورههای آموزشی “هنر عشق ورزیدن” و”تعالی خانواده” به آنها میپردازیم و بعدهای آنها را میشکافیم.
در کنار این خبرهای بد، خبر خوب آن است که اگر شما ازدواج بدی داشتهاید، نباید به این نتیجه برسید که پس هرگز نخواهید توانست طعم خوش عشقورزیدن و مورد عشقورزی قرار گرفتن را بچشید. حتی در بدترین نوع ازدواج نیز شما میتوانید پیوند زناشویی را تا جایی که بخواهید و بتوانید عاشقانه کنید، به شرط اینکه پیش نیازیهای عشقآفرینی و عشقورزیدن را بشناسید و برای تامین آنها مهارتهای لازم را فرا بگیرید.
آنچه در این نوشتار آمد باید به شما نشان داده باشه که عشقآفرینی و عشقورزیدن دنیای خاص خودش را دارد. دنیایی که اکثر مردم و شاید خود شما و همسرتان، با آن بیگانه باشید و همین بیگانگی برای شما و پیوند زناشوییتان مشکلها آفریده باشد. مشکلهایی که ممکن است شمار را سرخورده، ناامید، نگران و مستاصل کرده باشند. شما محکوم نیستید که یک عمر با این مشکلها بسازید و یا خدای ناکرده بگذارید که زندگی زناشوییتان از هم بپاشد.
توصیهی اکید به شما این است که حتماً اگر در رابطهی زناشوییشان با حادترین مشکل مواجه شدهاید، ناامید نشوید و پیش از آنکه تصمیم خطرناکی بگیرید، از دورهی آموزشی هنر عشق ورزیدن ترک کنید. بیش از 80 درصد احتمال میدهیم که پس از شرکت در این دوره رابطهی زناشوییشان بهطور چشمگیری بهبود یابد و بتوانید با عشق و امید به آیندهای روشن، به زندگی مشترکتان ادامه دهید.
سؤالهایی که اغلب پرسیده میشود:
1. بسیاری از افرادی که زندگی زناشوییشان را تهی از گرمای عشق میبینند، از ما میپرسند که اگر ما به تنهایی در این دوره شرکت کنیم و همسرمان ما را همراهی نکند، باز هم از این دوره نتیجه میگیریم؟
پاسخ ما قطعاً مثبت است. امّا درست و مطلوب این است که زوجها به صورت مشترک در این دوره حضور یابند. این کار احتمال موفقیت شما را به مراتب افزایش میدهد.
2. افراد مجرد نیز بسیار میپرسند که آیا این دوره برای ما نیز مفید است؟
پاسخ ما این است که حضور در این دوره و آگاهی از مفهوم عشق حقیقی و چگونگی ایجاد آن و همچنین نیازهای فکری درونی و بیرونی آن نه تنها برای شما مفید که بلکه واقعاً ضروری است. شرکت در این دوره به افراد مجردی که ازدواج را در برنامه دارند؛ به آنها کمک میکند تا خشت اول را درست و مطمئن بگذراند، و با آگاهی و آمادگی کافی به استقبال ازدواج و عشق حقیقی و ناب بروند.
به خاطر بیاورید که پیشگیری همیشه بهتر از درمان است. این دوره نه آنقدر گران است که شما نگران هزینهی آن باشید، نه آنچنان طولانی است که وقت زیادی از شما بگیرد (چون این دوره کوتاه مدت است) ، و نه آنچنان پیچیده است که فراگیری آن احیاناً برای شما دشوار باشد.
دیگر ویژگیهای دوره هنر عشق ورزیدن:
نتیجه این است که افراد در حالی به دنبال شریک زندگی میگردند که در اسارت عقدههایشان هستند. برای آنکه بفهمید عقدهها چگونه معشوق هر فرد را انتخاب میکند، خودآگاه وی نقشی در این زمینه ندارد. دو فرد را در نظر بگیرید که یکی از آنها عقدهی محبّت دارد (مهر طلب است) و دیگری عقدهی تایید و تحسین و احترام!
فردی که درگیر عقدهی محبت است – در این جا یک زن – به طور ناخودآگاه به سمت مردی کشیده میشود که رفتاری محبت آمیز دارد. فردی که عقدهی تایید و تحسین و احترام دارد – در این جا یک مرد- به شکلی ناخودآگاه به سوی زنی کشیده میشود که میتواند وی را به خاطر ویژگیها یا قابلیتها و موفقیتهایش پیوسته بستاید. بدیهی است همه آنها این کشش دو سویه را عشق خواهند نامیده و با قاطعیت تمام مدعی خواهند شد که معشوقشان را خود آگاهانه برگزیدهاند.
در این مثال، اگر دلیل علاقهی زن را به مرد بپرسید، خواهد گفت: “میدونید خیلی مهربونه” و هر گاه همین سئوال را از او بپرسید در پاسخ شما خواهد گفت: “میدونید؟ راستش خوب منو درک میکنه!” این خانم / آقای به اصطلاح عاشق و شیفته در حالی با یکدیگر ازدواج میکنند که در ناخود آگاهشان فکر میکند که شریکشان عقدههای آنها را درمان و زخمهای درونیشان را التیام بخشد. امّا نه تنها این اتفاق نمیافتد، بلکه به گفتهی یونگ، حوادث تلخ دوران کودکی هر یک، باز تولید میشوند.
چرا این اتفاق نمیافتد؟ زیرا درمان عقدهها و زخمهای درونی افراد عمدتاً در تخصص روانشناسان و روانپزشکان است، هر گاه مدت زیادی هم به درازا میکشد. و اما مگر چند درصد افراد یک جامعه، روانشناس یا روانپزشک هستند؟
وقتی افراد در چارچوب روابطزناشوییشان که در آغاز بسیار گرم بوده به آنچه که ناخودآگاه از شریک زندگیشان توقع دارند نرسند، سرخورده، ناامید و از انتخابشان پشیمان میشوند. نتیجهی این وضعیت سرد شدن روابط زناشویی و شک و تردید فرسایندهای است که نسبت به یکدیگر پیدا میکنند، باقی داستان را خودتان میتوانید حدس بزنید.
ما اینگونه ازدواجها را “ازدواج بد” مینامیم…!
اگر عشق را یک نهال تصور کنید، ازدواجهای بد به زمینهایی بایر یا سنگی و صخرهای میمانند که این نهال در آنها سبز نمیشود. در مدرسه تعالی راه آوران رشد، تا کنون 10 نوع ازدواج بد را شناسایی و مشخص نمودهایم که در دورههای آموزشی “هنر عشق ورزیدن” و”تعالی خانواده” به آنها میپردازیم و بعدهای آنها را میشکافیم.
در کنار این خبرهای بد، خبر خوب آن است که اگر شما ازدواج بدی داشتهاید، نباید به این نتیجه برسید که پس هرگز نخواهید توانست طعم خوش عشقورزیدن و مورد عشقورزی قرار گرفتن را بچشید. حتی در بدترین نوع ازدواج نیز شما میتوانید پیوند زناشویی را تا جایی که بخواهید و بتوانید عاشقانه کنید، به شرط اینکه پیش نیازیهای عشقآفرینی و عشقورزیدن را بشناسید و برای تامین آنها مهارتهای لازم را فرا بگیرید.
آنچه در این نوشتار آمد باید به شما نشان داده باشه که عشقآفرینی و عشقورزیدن دنیای خاص خودش را دارد. دنیایی که اکثر مردم و شاید خود شما و همسرتان، با آن بیگانه باشید و همین بیگانگی برای شما و پیوند زناشوییتان مشکلها آفریده باشد. مشکلهایی که ممکن است شمار را سرخورده، ناامید، نگران و مستاصل کرده باشند. شما محکوم نیستید که یک عمر با این مشکلها بسازید و یا خدای ناکرده بگذارید که زندگی زناشوییتان از هم بپاشد.
توصیهی اکید به شما این است که حتماً اگر در رابطهی زناشوییشان با حادترین مشکل مواجه شدهاید، ناامید نشوید و پیش از آنکه تصمیم خطرناکی بگیرید، از دورهی آموزشی هنر عشق ورزیدن ترک کنید. بیش از 80 درصد احتمال میدهیم که پس از شرکت در این دوره رابطهی زناشوییشان بهطور چشمگیری بهبود یابد و بتوانید با عشق و امید به آیندهای روشن، به زندگی مشترکتان ادامه دهید.
سؤالهایی که اغلب پرسیده میشود:
1. بسیاری از افرادی که زندگی زناشوییشان را تهی از گرمای عشق میبینند، از ما میپرسند که اگر ما به تنهایی در این دوره شرکت کنیم و همسرمان ما را همراهی نکند، باز هم از این دوره نتیجه میگیریم؟
پاسخ ما قطعاً مثبت است. امّا درست و مطلوب این است که زوجها به صورت مشترک در این دوره حضور یابند. این کار احتمال موفقیت شما را به مراتب افزایش میدهد.
2. افراد مجرد نیز بسیار میپرسند که آیا این دوره برای ما نیز مفید است؟
پاسخ ما این است که حضور در این دوره و آگاهی از مفهوم عشق حقیقی و چگونگی ایجاد آن و همچنین نیازهای فکری درونی و بیرونی آن نه تنها برای شما مفید که بلکه واقعاً ضروری است. شرکت در این دوره به افراد مجردی که ازدواج را در برنامه دارند؛ به آنها کمک میکند تا خشت اول را درست و مطمئن بگذراند، و با آگاهی و آمادگی کافی به استقبال ازدواج و عشق حقیقی و ناب بروند.
به خاطر بیاورید که پیشگیری همیشه بهتر از درمان است. این دوره نه آنقدر گران است که شما نگران هزینهی آن باشید، نه آنچنان طولانی است که وقت زیادی از شما بگیرد (چون این دوره کوتاه مدت است) ، و نه آنچنان پیچیده است که فراگیری آن احیاناً برای شما دشوار باشد.
دیگر ویژگیهای دوره هنر عشق ورزیدن:
1. این دوره در شرایط کنونی به صورت آنلاین و در قالب یک کلاس دو ساعته آنلاین برگزار میشود.
سه ویس آموزشی نیز در طول هفته دریافت میکنید.
2. دست کم 50 درصد مباحث این دوره عملی کاربردی است. به این منظور یک کتاب کار زیبا و جذّاب در اختیار شما قرار می گیرد. که تمرینهایتان را در آن انجام میدهید.
3. این دوره به روش ویژه و پیشرفته «منتورینگ» اجرا میشود.
این بدان معناست که شما به جای مدرسان دوره، منتور دارید که در تمام طول دوره در دسترس شما هستند، و هم به صورت گروهی در کلاسها و هم به صورت اختصاصی از طریق تماس تلفنی با شما کار میکنند تا به بهترین شکل ممکن بر مباحث نظری و عملی دوره تسلط یابید.
منتورها نسل جدید استادان زندگی هستند که در زمینهی تخصّصیشان هم تجربهی کافی دارند و هم واقعاً موفّق بودهاند. به عنوان مثال، منتورهای این دوره باید متاهل بوده و رابطهی زناشویی گرم، موفق و پایداری داشته باشند! این ویژگیهای ممتاز باعث میشوند که شما در هر مرحله از یادگیری و تجربهی عشق آفرینی، منتورهای شما قبلاً آنجا بوده باشند!
علاوه بر این، منتور باید هدفها و نتایج مورد انتظار از آموزشهای خود را “تضمین” نماید. با کمی دقّت در این ویژگیها پی میبرید که شما با یک دوره معمولی که تمام آن در تئوری و حرف خلاصه میشود روبه رو نیستید. شما با دورهای واقعاً ممتار، متفاوت و منحصربهفرد روبهرو هستید که حداکثر 15درصد مباحث نظری و عملی آن را در کتابها یا دورههای دیگر بیابید.
85درصد مباحث این دوره کاملاً جدید و از نظر علمی به روز است. اطمینان داریم که این ویژگیها برای شما مخاطب فرزانه، سختگیر و حساس در انتخاب دورههای آموزشی اهمّیت جدی دارند.
سه ویس آموزشی نیز در طول هفته دریافت میکنید.
2. دست کم 50 درصد مباحث این دوره عملی کاربردی است. به این منظور یک کتاب کار زیبا و جذّاب در اختیار شما قرار می گیرد. که تمرینهایتان را در آن انجام میدهید.
3. این دوره به روش ویژه و پیشرفته «منتورینگ» اجرا میشود.
این بدان معناست که شما به جای مدرسان دوره، منتور دارید که در تمام طول دوره در دسترس شما هستند، و هم به صورت گروهی در کلاسها و هم به صورت اختصاصی از طریق تماس تلفنی با شما کار میکنند تا به بهترین شکل ممکن بر مباحث نظری و عملی دوره تسلط یابید.
منتورها نسل جدید استادان زندگی هستند که در زمینهی تخصّصیشان هم تجربهی کافی دارند و هم واقعاً موفّق بودهاند. به عنوان مثال، منتورهای این دوره باید متاهل بوده و رابطهی زناشویی گرم، موفق و پایداری داشته باشند! این ویژگیهای ممتاز باعث میشوند که شما در هر مرحله از یادگیری و تجربهی عشق آفرینی، منتورهای شما قبلاً آنجا بوده باشند!
علاوه بر این، منتور باید هدفها و نتایج مورد انتظار از آموزشهای خود را “تضمین” نماید. با کمی دقّت در این ویژگیها پی میبرید که شما با یک دوره معمولی که تمام آن در تئوری و حرف خلاصه میشود روبه رو نیستید. شما با دورهای واقعاً ممتار، متفاوت و منحصربهفرد روبهرو هستید که حداکثر 15درصد مباحث نظری و عملی آن را در کتابها یا دورههای دیگر بیابید.
85درصد مباحث این دوره کاملاً جدید و از نظر علمی به روز است. اطمینان داریم که این ویژگیها برای شما مخاطب فرزانه، سختگیر و حساس در انتخاب دورههای آموزشی اهمّیت جدی دارند.
سوالات متداول:
- آیا جاذبه ی جنسی تنها دلیل برای آغاز زندگی مشترک است؟جذّابیت جنسی به مرور زمان و به علت تکرار یکنواخت و خالی از خلاقیت طرفین از میان میرود و به یک امر عادی، که چنگی به دل نمیزند، تبدیل میشود! دیگر اینکه زوجها پس از مدت کوتاهی احساس میکنند که یکدیگر را کامل شناختهاند، این احساس آنها را به افرادی عادی و حتی تکراری برای هم تبدیل میکند.
-
پیش نیازهای فکری و روحی روانی عشق چیست؟افزون بر مواردی که در بالا به آنها پرداخته شد، عشق ورزیدن پیشنیازهای مهم و حساس دیگری از جنبهی فکری و روانی هم دارد. پیش نیاز فکری عشقآفرینی و عشقورزی این است که فرد به بلوغ فکری رسیده باشد. همان گونه که میدانید روانشناسی تحلیل روابط متقابل، که یکی از مکتبهای مطرح در روانشناسی امروز به شمار میآید، بر این دیدگاه تاکید و پیشنهاد میکند که شخصیت هر انسان از سه جزء متفاوت ساخته میشود که عبارتند از: کودک درون، والد درون و بالغ درون.
- آیا جوانان برای زندگی خود نیازمند شرکت در دوره های هنر عشق ورزیدن هستند؟پاسخ ما این است که حضور در این دوره و آگاهی از مفهوم عشق حقیقی و چگونگی ایجاد آن و همچنین نیازهای فکری درونی و بیرونی آن نه تنها برای شما مفید که بلکه واقعاً ضروری است. شرکت در این دوره به افراد مجردی که ازدواج را در برنامه دارند؛ به آنها کمک میکند تا خشت اول را درست و مطمئن بگذراند، و با آگاهی و آمادگی کافی به استقبال ازدواج و عشق حقیقی و ناب بروند.
نویسنده دکتر عقیل ملکیفر، کاری از گروه آموزش و پژوهش مدرسه تعالی راه آوران رشد
دیدگاهتان را بنویسید